بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
جلسهى بسیار شیرین و اثرگذار و پُراهمیتى است. کلمه کلمهى این خاطرات براى تاریخ ما و سرگذشت پُرفراز و نشیبِ این ملت بزرگ، جزو جذابترین بخشها به حساب مىآید. خیلى استفاده کردیم؛ خیلى لذت بردیم. از همهى عزیزانى که خاطرات خودشان را بیان کردند و همچنین از کسانى که این مراسم و جلسهى امروز را تدارک دیدند و مدیریت کردند، و از همهى شما عزیزانى که یادگاران پُرشکوهترین روزهاى تاریخ اخیرِ این کشورید و در اینجا حضور دارید، صمیمانه تشکر میکنیم.
دو مقوله را از هم جدا کنید؛ هر کدام از اینها حرف و گفت فراوانى مىطلبد. یک مقوله، مقولهى مربوط به مسئلهى دفاع مقدس است؛ این دفاع مقدس و دوران هشتساله، مثل جنگهاى معمولى و بقیهى جنگهاى دنیا نیست؛ بلکه خصوصیاتى دارد.
این، یکى از آن دو مقوله است که باید دربارهاش بحث بشود؛ نه اینجا و به وسیلهى من، بلکه در فضاى کلى جامعه باید مورد مداقه و تأمل قرار بگیرد. یکى هم یک مقولهى فرعى نسبت به این مقوله است که آن هم به نوبهى خود، خیلى مهم است و آن، خاطرات جنگ، تاریخ جنگ و ادبیات جنگ و هنرى است که در شعبهها و شاخههاى مختلف، مصروف این ادبیات خواهد شد. هر کدام از این دو مقوله مهم است.
در مورد قضیهى اصل جنگ: اولاً این جنگ، یک جنگ دفاعى بود. جنگ دفاعى با جنگ تهاجمى دو فرق عمده در معنا و مضمون دارد؛ یک فرق این است که جنگ تهاجمى، حاکى از خوى تجاوزطلبى است؛ اما جنگ دفاعى اینطور نیست. دوم اینکه جنگ تدافعى و دفاعى، محل بروز غیرت و تعصب و وفادارى عمیق انسانها به آرمانهایى است که به آنها پایبند است؛ حالا یا این آرمانها وطن است یا بالاتر از آن؛ یعنى دین و عقیده و اسلام. در جنگ تهاجمى، این مطرح نیست. فرض کنید امریکا که به عراق حمله میکند، سرباز امریکایى نمیتواند ادعا کند که این کار را دارد براى عشق به وطن خود میکند؛ عراق به وطن او چه ربطى دارد؟! در خدمت اهداف دیگرى است. اما اگر عراقى در داخل کشور خود، در مقابل این حمله و این هجوم نظامى و حضور نظامى ایستادگى کرد، معناى این ایستادگى، دفاع از وطن، دفاع از هویت ملى و دفاع از ارزشهایى است که این به آن پایبند است. جنگ دفاعى و جنگ هجومى، این دو تفاوت را دارد.
جنگ ما، جنگ دفاعى بود. ملت ایران نشان نداد که مایل به تجاوز و تعرض است؛ و ملت ایران نشان داد آنجایى که پاى دفاع از هویت ملى و آرمانهاى عزیزتر از هویت ملى درمیان است، ایستادگى او، ایستادگىِ درسآموز است؛ ایستادگىِ معمولى نیست، ایستادگىاى است که میتواند براى ملتهاى دیگر، به عنوان الگو و سرمشق به حساب بیاید؛ کما اینکه به حساب آمد؛ هم فلسطینیها به ما گفتند که ما از شما یاد گرفتیم؛ هم لبنانیها در طول این سالها مکرر به ما گفتند که ما از شما یاد گرفتیم؛ هم ملتهایى که نامسلمان بودند و مسلمان شدند یا مسلمان بودند و پیرو مکتب اهلبیت شدند، مکرر در مکرر از جاهاى مختلف گفتهاند که ما از جنگ شما، از دفاع شما و از ایستادگى شما، به صدق شما پى بردیم. حقیقتاً دوران دفاع مقدس، چنین دورانى بود و دفاع مقدس، حامل یک چنین مضمونى بود. حالا این بخشى از مقولهى نگرش در دفاع مقدس و مضامین آن است.
یک بخش دیگر این است که در دفاع مقدس، حادثهاى که اتفاق افتاد، چه بود؟ یک وقت بین دو کشور - حالا همسایه یا غیرهمسایه - جنگى اتفاق میافتد، این یکطور است؛ یک وقت هم یک اتحاد نانوشته و اعلامنشده و بعضاً اعلامشده از سوى همهى قدرتهاى بینالمللى - قدرتهاى حاضر در جهان - علیه یک نقطه و یک کانون و یک مرکز است؛ این دو با هم فرق دارند. این جنگ، با آن جنگ تفاوت دارد. جنگ ما، از نوع دوم بود؛ یعنى همهى کانونهاى قدرت بینالمللى - قدرت نظامى و سیاسى و پولى و امنیتى و غیره - متفقالقول و متحدالعمل بر سر ایران ریختند؛ جنگ احزاب به معناى واقعى کلمه؛ یعنى همهى احزاب قدرت دنیا و باندها و مجموعههاى قدرت، بر سر ایران ریختند. چرا؟ آن یک تحلیل سیاسى دارد؛ به هر دلیل. یعنى شوروى و امریکا با همهى اختلافاتشان، در این قضیه هماهنگى داشتند. همین سنگرها و پنجضلعیهایى که آقایان اشاره کردند، تاکتیکهاى شوروى بود که به عراقیها منتقل شده بود. شماها که دستتان توى کار جنگ بوده، اینها را میدانید و مطلعید. هواپیماى غربى و شرقى، موشک غربى و شرقى، توپخانهى غربى و شرقى، تانگ پیشرفتهى غربى و شرقى و انواع مهماتهاى غربى و شرقى، به وسیلهى رژیم بعثى عراق، علیه ما به کار رفت؛ یعنى همه به آن کمک میکردند.
بعد از اینکه جنگ تمام شده بود - به نظرم آخر سال 67 بود - در سفرى که بنده - آنوقت رئیسجمهور بودم - و مسئولان به یوگسلاوى سابق - که از هم پاشید و یکى از مراکز مهم پشتیبانى عراق بود - داشتیم، پس از یک مذاکرهى طولانى و مفصل، حاضر نشد حتّى تانگش را به ما بفروشد! در حالى که هر وقت عراقیها در جبهه کم میآوردند، بلافاصله انواع و اقسام تانگهاى شرقى و غربى برایشان میآمد؛ وقتى یک تانگشان ضربت میخورد، معطّلش نمیشدند، جرثقیل را میآوردند و آن را به داخل هور یا رودخانه پرتاب میکردند و از دُوْر خارجش میکردند؛ برایشان اهمیتى نداشت. حالا بچههاى ما با چه زحمتى این تانگهاى غنیمتى را گیر میآوردند، وصلهپینه میکردند و استفاده میکردند. یعنى از امکانات جنگى - انواع و اقسام مهمات و ابزار - از تاکتیک، از اطلاعات فضایى، از همهى انواع پشتیبانیها - پول، پشتیبانى سیاسى و غیره - در اختیار یک طرف جنگ بود - که رژیم بعثى بود - و همه در آنجا متمرکز شده بودند؛ یک طرف هم جمهورى اسلامى به تنهایى - تنهایىِ واقعى - بود. این هم یک بعد جنگ است.
یک بعد دیگر در این مقولهى خود جنگ، مسئلهى پایان جنگ است؛ که با این بگومگوهاى بیخودى، یک شبهههاى بىمعنى و بىمحتوایى در بعضى از ذهنهاى آمادهى شبه و شبههپذیر ایجاد کردند. چه کسى میتواند شک کند در اینکه جمهورى اسلامى در دفاع هشت ساله، پیروز مطلق شد؟! اصلاً این قابل تردید نیست. با همان تفاصیلى که گفتیم، یک رژیمى با نیروى نظامى تجهیز شده و به شدت آماده، به قصد ساقط کردن رژیم یک کشور و تجزیهى آن، وارد آن کشور میشود، بخشى از آن را اشغال نظامى میکند و همهى دنیا هم به آن کمک میکنند؛ هشت سال هم همینطور فشار میآورد و آخر سر مجبور میشود دست خالى از این کشور خارج شود؛ در حالى که تعداد کشتهها، مجروحان و اسرایش بیش از این کشور مورد تهاجم است؛ کشور مورد تهاجم در بخشهاى مختلف در طول جنگ، به قابلیتهاى فراوانى دست پیدا کرده؛ اما او از کیسه خورده و از چشم قدرتهاى پشتیبان خودش هم افتاده و یک وجب هم از خاک این کشور در دست او باقى نمانده است؛ خوب، در این قضیه، چه کسى پیروز است؟ چه کسى شکستخورده است؟ جاى تردید است؟! جاى شبهه است؟! این پایان جنگ، یکى از مسائل و بخشهاى مهم جنگ است که مایهى افتخار است.
در مقولهى خاطرات و تاریخ جنگ، من میخواهم تکیه و تأکید کنم. ما همهى این حجم کارى که انجام دادیم، در مقابل آنچه که باید انجام بگیرد، بسیار کم است. با اینکه الان، هم سپاه، هم ارتش، هم حوزهى هنرى، هم بخشهاى مختلف مردمى، هم ستاد کل و آن قسمت تاریخ جنگ مشغول کار هستند، در عین حال، فرآوردههاى مجموع اینها، هم از لحاظ کمیت، بسیار کمتر از آن چیزى است که باید باشد، هم از لحاظ کیفیت - اگرچه بعضى از کیفیات آنها واقعاً خوب است - اما در مجموع، آن کیفیتى که باید نشاندهندهى زیباییها، ظرافتها، لطفها، برجستگیها و درخشندگیهاى این دوران عجیب باشد، نیست و هنوز خیلى جا براى حرف زدن هست؛ خیلى. ببینید! وقتى گفته میشود که مثلاً ما ششصد یا هزار عنوان کتاب دربارهى دفاع مقدس نوشتهایم، بعضیها خیال میکنند که این خیلى زیاد است؛ نه، این خیلى کم است. جنگ یکى از مقاطع حساس تاریخ براى همهى ملتهاست؛ چه در آن جنگ شکست بخورند، چه پیروز بشوند؛ بررسى این حادثه براى آن ملتها، سرشار از درس است. نه اینکه فقط افتخار کنیم؛ افتخار کردن، یکى از بخشهاى قضیه است؛ اطلاعات فراوان، آگاهیهاى گوناگون، نشان دادن وضعیتهایى که وجود داشته است و وضعیتهایى که میتواند در آینده وجود داشته باشد، از بخشهاى دیگر قضیه است. در دنیا روى جنگهایى که اتفاق میافتد، خیلى کار میکنند؛ من نمیدانم شما دوستان یا دوستانى که در این مقولهها مشغول کارند، چقدر اطلاع دارند که بر روى جنگهاى گوناگون در کشورهاى مختلف، چقدر کار شده است. من فقط این یک رقم را عرض بکنم: این جنگهاى داخلى امریکا - که معروف به جنگهاى انفصال است که تقریباً از سال هزار و هشتصد و شصت شروع شده و چهار سال هم طول کشیده؛ و در سال هزار و هشتصد و شصت و چهار یا شصت و پنج هم تمام شده است؛ من حالا دقیق یادم نیست - جنگ بین شمال و جنوب و جنگ بین ایالات مختلف در یک کشور بود و تقریباً حدود هشتاد یا نود سال بعد از تشکیل دولت ایالات متحدهى امریکا، دو بخش از این کشور با همدیگر جنگ کردند. یک نویسندهى امریکایى - که ظاهراً معاصر ماست - میگوید: دربارهى این جنگها بیش از صد هزار عنوان کتاب نوشته شده است! براى چهار سال جنگ، آن هم جنگ بىافتخار - جنگ دو بخش از یک ملت با همدیگر افتخارى ندارد - بیش از صد هزار عنوان کتاب نوشته شده است. این را این نویسندهى امریکایى - که نویسندهى معتبرى هم هست - میگوید. البته بعضى از این تبلیغاتچىهاى امریکا، این جنگ انفصال را میگویند: جنگ براى لغو بردهدارى؛ که این هم دروغ است، اینطورى نیست. البته همان زمان آبراهام لینکلن بوده و بردهدارى لغو شده؛ اما این جنگها براى آن نیست. کسى تاریخ این جنگها را بخواند، درست مىفهمد. دربارهى جنگ داخلىِ بىافتخارِ سرتاسر شکست و پُرخسارت - که بالاخره بخش شمال بر بخش جنوب که تجزیهطلب بود، پیروز شد و دوباره حکومت ایالات متحده را برقرار کردند؛ در واقع کشور امریکا شکست خورد؛ اگرچه که یک بخش بر بخش دیگر پیروز شد؛ آن چیزى که نقل میشود، حدود ششصد، هفتصد هزار نفر در این چند سال کشته دادند؛ یعنى چند برابر مجموع شهداى ما در جنگ تحمیلى و دفاع مقدس! - براى چهار سال، آن همه کتاب نوشتهاند. دفاع مقدس، جنگِ سرتاپا افتخار است؛ از همان روزى که رژیم صدام به تهران حمله کرد و فرودگاه را زد، و تا روزى که امام قطعنامه را قبول کردند و تا بعد از آنکه صدام دوباره حمله کرد و باز مردم مبارز و مجاهد ما ریختند و تمام صحراى این منطقه را پُر کردند و جوانان بسیجى از سرتاسر کشور که نمایش عجیبى نشان دادند و عراق را در این نوبت دوم، مجبور به عقبنشینى کردند، سرتاسر این دوران، دوران افتخار است.
جا دارد که کار هنرى بشود، ثبت و ضبط بشود و کار تخصصى انجام بگیرد. الان مراکزى هست و دوستانى کارهاى حرفهاى و تخصصى خوبى انجام میدهند. در آنِ واحد دو کار: هم کار حرفهاى و تخصصى و مدیریت مطلع و عالمانهى بر جمعآورى خاطرات، هم در کنار آن، استفادهى از عموم کسانى که در جاهاى مختلف خاطراتى از جنگ دارند و منحصر نکردن آن به یک کانال خاص که موجب محدودیت نشود.
پروردگارا! در این لحظات افطار و در این روزهاى آخر ماه مبارک رمضان، در این جمع مجاهد و مبارز فىسبیلاللَّه - که در اینجا حضور دارند - از تو درخواست میکنیم ارواح طیبهى شهیدان دفاع مقدس و شهیدان انقلاب و همهى شهداى ملت عزیز ما را با ارواح نبى مکرم اسلام و شهداى کربلا محشور بفرما. پروردگارا! سلام و صلوات ما را به آن شهیدان و امام شهیدان (رضواناللَّهعلیه) واصل بفرما. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! به محمد و آل محمد ما را در امتحانهاى دشوار و بزرگ کشور و ملتمان روسفید و سربلند از آب دربیاور؛ سلام ما را به محضر مبارک ولىعصر (ارواحنافداه) برسان.
والسّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته 29/7/1385